-
وداع برای انتظار ...... AZITA
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 16:25
VEDA BARAYE ENTEZAR روزگاریه که قلبم شکسته ام را در گوشه ای از کنج تنهایی هام گذاشتم تا مرهمی براش پیدا کنم اما چیکار کنم مرهم قلب شکسته ام فقط تویی ! بله تو که با همه ی دوست داشتنات من رو تنها گذاشتی.... هنوز به این فکرم که گناهم چی بود به چه جرمی باید باید تابان دوست داشتن رو بدم.... تو که داری من رو با این همه عشق...
-
ای بی وفا
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 14:25
ای بی وفا حالا که من لحظه به لحظه میگم دوست دارم با التماس ، با گریه ،میگم عاشقتم پس چرا مثل قبل یادی ازم نمیکنی ببین نشستم کنار عکسات ببین چجوری به عکسات نگاه میکنم می دونم دیگه دوسم نداری اما به خدایی که عشق رو برای من و تو افریده دوست دارم ببین چجوری سرم رو رو عکسات گذاشتم گریه میکنم با اینکه کنارم نمیبینمت ولی همش...
-
انتظار
شنبه 9 دیماه سال 1391 12:51
ساعتها گذشت ماه ها گذشت سالها گذشت و من هم اکنون چشم انتظارم بله انتظار تویی که مرا شکستی و مرا اواره این دیار کردی تویی که برایم تک ستاره این اسمان بودی تویی که هر بار مرا صدا میکردی حس میکردم دنیا مرا صدا میکرد تویی که هر بار نگاهم میکردی فکر میکردم تمام ارزوهایم مرا نگاه میکرد حالا افسوس که یه ارزو برای من ماند بله...
-
اشک
جمعه 8 دیماه سال 1391 12:50
به یاد چشمانی که چگونه نگاهش را از من برید و رفت انقدر اشک میریزم که زمین جاری از جوی اشک شود اشک هایی که هر قطره اش با هزاران ارزو بر زمین میریزد و انقدر اشک میریزم تا سنگ هم در ماتم من اشک بریزد نگاه کن به اسمان که در ماتم اشک و سنگ هم اشک میریزد تا به همه ی عالم بگوید اشک میریزم تا سرزمین وداع اتش نگیرد
-
بیاد عاشقان اسیر خاک
جمعه 8 دیماه سال 1391 12:34
روزی که برای اولی بار نگاهم به نگاهت افتاد را بیاد می اوری یادت هست که چگونه تمام زندگییم را در چشمان سیاهت دیدم و ان روز بود با هزاران ارزو به تو دل بستم و عاشقت شدم حال ببین که چگونه در تاریکی شب گریان به اسمان نگاه میکنم تا شاید روزی برگردی اما میدانم که دیگر بر نخواهی گشت حال تو در کنج دلم انقدر خواهی ماند تا روزی...
-
آن روز
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 13:26
آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش
-
یادت نره ......
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 13:23
فراموشی را بستاییم زیرا که یادمان را پس از مرگ نزدیک ترین دوست زنده نگه میدارد فراموشی را با دردناکترین نفرین ها بیامیزیم زیرا که انسان دوست داشتن را فراموش میکند کتاب هایی را که خوانده فراموش میکند و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را ان را هم فراموش میکند........ حرفها را باید زد ! دردها را باید گفت ! سخن از مهر من و وجود...
-
در این حوالی
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 15:10
در این حوالی کسانی هستند که تا دیروز می گفتند بدون تو نفس هم نمی توانم بکشم.... و امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنند . . .
-
اگر پیاده
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:07
اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی
-
دیگر خسته شده ام
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:02
دیگر خسته شده ام دیگر نمیخواهم با تو بمانم با ماندنم دیگر فایدهای ندارد من دیگر به تو هیچ حسی ندارم هر چه کشیده ام دیگر بس است در این عاشقی هیچ خیری از عاشق شدن ندیدم فقط باعث شد میان دستهایت یک بازیچه باشم تو مرا شکستی خودت میدانی دلم در میان دستهایت پوسید دیگر نمیخواهم در درد غصه بمانم نا امید از روزگارو دلشکسته از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1390 16:00
به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد دکتر شریعتی
-
تو میروی برای میشه
شنبه 22 مردادماه سال 1390 16:00
تو میروی برای همیشه اما بدان همیشه عاشقت خواهم ماند تو بگو بعد تو چگونه سر کنم حال نمیشود نروی ببین چشمان گریان من رو ببین چگونه اشک میریزند این اشکها برای رفتنت نیست بلکه برای تنها شدنم هست گناه دلم چیست که با رفتنت میشکند گناه چشمانم چیست که باید همیشه چشم براهت بمانند بعداز تو دیگرعاشق نخواهم شد چون همیشه داغت در...
-
پشیمانم از گناهم
جمعه 21 مردادماه سال 1390 18:33
پشیمانم از گناهم بگذر میدانم که دلت را شکستم در رابرویم بازکن بر روی این عاشق خطاکار ای نازنیین عاشق قلب کوچکت را من شکستم این اشتباه کمی نبود من را ببخش دیگه شوقی برام بجز تو تو زندگیم نمونده تو با قلب مهربانت فرصتی به من بده تا این شوق در دلم نمیرد خواهش میکنم در را بروی این گناه باز کن ان روز نمیدانستم چه میکردم ان...
-
تو رفتی
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 19:44
تو رفتی اما هر جای دنیا که باشی بیادتم تنهایی من اصلا مهم نیست مهم این است که دستهای تو در دست دیگریست دستهایی که گرفتنش برای من ارزو بود تنها ارزویی که در دلم ماند
-
نامه ای از گذشته ی تلخم
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 16:17
میخوام نامه ای از گذشته ی تلخم برای یادگاری بنویسم نامه ای که تو اون همه ی دردهام رو برات بگم دردهایی که درمان ندارن مثل دل که وقتی درد بگیره دیگه گرفته و دیگه مثل قبل نمیشه ای اشک اجازه بده تا بتونم بنویسم از روزهای سرد با اون از روزهایی که بهترین یا چطوری بگم بدترین خاطراتم تو اون روزها رقم خورد از روزهایی که سنگ...
-
خدای عالم که عاشق واقعی بنده اش هست
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 15:47
خسته ام خسته خسته از این دنیا خسته از این همه بی وفایی خدایا چه کنم کمکم کن دلم شکسته چشمانم دیریست که گریان است انقدر که گریه کردم اشک چشمانم خشک شده از بس که لبریز شدند خدایا از تو خجالت میکشم من اینقدر دیونه و مجنون کسی بودم که حتی بیادم رفت تو را تویی که همه مجنون تو اند تویی که حتی سخت ترین لحظات بنده ات را تنها...
-
دلتنگی
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 15:44
مدتی است دلتنگم دلتنگ کسی که عشق اولم بود دلتنگ کسی که عاشقی را از او اموختم و یاد گرفتم که چگونه عاشق باشم و عاشقم بمانم حال چه کنم که از این اموختن فقط یک حسرت برایم باقی مانده ای کاش هیچ وقت تو را نمی دیدم تا چیزی به نام عشق در من نفوذ نکند حال که بیمار عشقم و درمانش فقط تو هستی مرا به حال خود رها مکن چون بدون تو...
-
بر سنگ
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 15:42
بر سنگ مزارم بنویسید مرهم دردم مرگ بود و ان درد عشق بود و گناه من عاشق شدن که در ان باختم
-
عاشقان جزء جگر سوختگانند
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 15:37
خدایا خسته ام چشمانم از بس دیده به در دوخته شدند و انقدرگریه کردند که نه سوء چشمی برایم ماند و نه اشکی برای ریختن خدایا چه کار کنم نه مرهمی برای دردم مانده و نه نفسی برای زند ماندن یا د روزهای خوش بخیر یاد روزهایی که با هم قدم میزدیم یاد روزهایی که بیاد هم دلتنگ می شدیم و یاد روزهایی که برای هم در دل میکردیم یادش بخیر...
-
به چشمانت.......
شنبه 15 مردادماه سال 1390 15:50
به چشمانت یک نگاه عمیق کردم و در ان بی وفایی را دیدم دیدم تو روزی مرا تنها خواهی گذاشت و در ان ظلمت شب را دیدم که هیچ نوری ان را روشن نخواهد کرد و در ان چشمان سیاهت یک دل سیاه را دیدم که ان دل سیاه روزی مرا خواهد کشت
-
سکوت تلخ
جمعه 14 مردادماه سال 1390 20:27
سکوت تلخ عاشقان را نشکنید که در ان سکوت رازها نهفته است
-
دل شکسته
جمعه 14 مردادماه سال 1390 20:24
نمیدونم بگم یا نه اما دیگه خسته شدم از این همه دو رنگی از این همه دروغ تو بگو چیکار کنم دیگه بریدم گاهی تصمیم میگیرم سر به بیا بون بزنم اه خدایا دیگه طاقت موندنم نیست از بس که دلمو شکستن دلی که یه روز یه دل سالم بود بهش سپردم اما یه دل شکسته تحویلم دادن دلی که پاک بود اما حیف با یه دل شکسته چیکار کنم .......! ؟